مـــــن
نبودنت را ، تــــــاب می آورم
رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم
فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم...
امــــــا......
فــــــراموش کردنــــــت...دیگر...کـــــارِ مــــــن
نــــــیست ....!!!
مي خوام به سردي شب هام بخندم
مي خوام به پوچي فردام بخندم
وقتي مي بينمت با ديگروني
تو اوج گريه هام مي خوام بخندم
مي خوام داد برنم تنهاي تنهام
مي خوام وقتي ميگم تنهام بخندم
دعوت :
دیگر پر شده کاسه ی صبرم در این دنیای فانی
با این سرنوشت سرکش و این همه غم های جانی
ای خدا اگر صد بار مرا از خود برانی یا که نه اگر فقط یک بار مرا از خود بدانی
دعوتت را با تمام دل خود لبیک گویم آنی . . .
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام ...!
این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil